♀♥㋡ ایران ، وطن من♀♥㋡

 

 


برچسب‌ها: <-TagName->
تاريخ دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:حجاب , عفت , مادر , چادر,خدا,نگاه,گناه,سـاعت 1:41 نويسنده پریسا کریمی| |

 

هنوز بعضی از همکاراش توی بیمارستان بی حجاب بودن ،


همین طور بعضی از زن های فامیل


ولی مهین همیشه حجابش رو حفظ می کرد . واسه همین بعضی ها بهش توهین می کردن


و می گفتن از تو بعیده این همه ساده باشی !! و تحت تاثیر جو انقلاب قرار بگیری ...


آخه این چیه سرت کردی ؟!!


مهین هم میگفت : من به بقیه کار ندارم و برای حجابم هدف دارم .


چون مسئله ی حجاب رو از ته دل درک کردم و اصلا از روی سادگی و نادونی با حجاب نشدم


به خونوادش هم که به خاطر توهین ها ناراحت می شدن میگفت :


مطمئنم همین هایی که به حجاب اهمیت نمی دن بیشتر از من بهش مقید میشن




شهیده مهین دانشیان


شهادت:1359

علت شهادت:بمباران آبادان

برگرفته از:عروس خاک،صفحه34


برچسب‌ها: <-TagName->
تاريخ دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:حجاب , عفت , مادر , چادر,خدا,نگاه,گناه,سـاعت 1:35 نويسنده پریسا کریمی| |

 

بعضی از «نگاه» ها ویروس«گناه» منتشر می کند و حیا را

آلوده می سازد. و بعضی از چهره ها حشره مزاحمت تولید می کنند و عفت و
نجابت را لکه دار می سازد.

بیایم همه دیوارها را خراب نکنیم و همه پرده ها را کنار

نزنیم و همه پنجره ها را باز نکنیم بیاییم دیوار آسیب دیده حیا را
ترمیم

کنیم .



برچسب‌ها: <-TagName->
تاريخ دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:حجاب , عفت , مادر , چادر,خدا,نگاه,گناه,سـاعت 1:26 نويسنده پریسا کریمی| |

 

حجاب یعنی به همه ی نا محرمان و ظاهر بینان "نه" گفتن.


برچسب‌ها: <-TagName->
تاريخ دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:حجاب , عفت , مادر , چادر,خدا,سـاعت 1:22 نويسنده پریسا کریمی| |

 

مبادا رنگ به رنگ های دنیا


سیاهی چادرت را از چشمت بیندازد…


هر وقت دلت را زدند


از تیرگی چادرت…


سیاهی کعبه را به یاد بیاور


که همرنگ توست…


بانویِ همرنگِ خانه یِ خدا…


افتخار کن به رنگِ چادرت…


که همرنگِ چادرِ خانه خداست


برچسب‌ها: <-TagName->
تاريخ دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:حجاب , عفت , مادر , چادر,خدا,سـاعت 1:8 نويسنده پریسا کریمی| |

 

دختربا نازبه خداگفت:
چطور زيبا مي آفريني ام و انتظار داري خود را براي همگان نكنم؟
خدا گفت:زيباي من!تو را فقط براي خودم آفريدم
دخترك،پشت چشمي نازك كرد و گفت:خدا كه بخل نمي ورزد،بگذار آزاد باشم
*خدا چادر را به دخترك هديه داد*
دخترك با بغض گفت:با اين؟اينطور كه محدودترم.اصلا مي خواهي زنداني ام كني؟يعني اسير اين چادر مشكي شوم ؟؟؟؟
خدا قاطع جواب داد:بدون چادر،اسير نگاه هاي آلوده خواهي شد...هر چيز قيمتي را كه در دسترس همه نمي گذارند.تو جواهري
دخترك با غم گفت:آخر...آخر،آنوقت ديگر كسي مرا دوست نخواهد داشت.نه نگاهي به سمت من خواهد آمد و نه كسي به من توجه ميكند
خدا عاشقانه جواب داد:من خريدار توام!
منم كه زود راضي مي شوم و نامم سريع الرضاست.
آدميانند و هزاران نوع سليقه!
هرطور كه بپوشي و بيارايي،باز هم از تو راضي نمي شوند!
اصلا مگر تو فقير نگاه مردمي؟آن نگاه ها مصدومت ميكند
*دخترك آرزويش را به خدا گفته بود و مي خواست چونان فرشته اي محبوب جلوه كند*


برچسب‌ها: <-TagName->
تاريخ دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:حجاب , عفت , مادر , چادر,خدا,سـاعت 1:0 نويسنده پریسا کریمی| |

 در زمان طاغوت زنی از کشور ترکیه که در فسق و فساد به نام بود برای اجرای یک نمایش در ایران به فرودگاه مهرآباد تهران وارد شد و جمعیت فراوانی به استقبال این زن آمدند.یک روز که برای او برنامه گردش می‌گذارند همین طور که در خیابان های تهران گردش می کند زنی را با چادر می‌بیند و می‌گوید: این زن چرا این طوری است؟ می گویند: این خانم چادر به سر دارد. می گوید این چیه روی سرت انداختی؟ پاسخ می‌دهد این حجاب من است. می‌گوید:‌ آیا می‌شود یک دقیقه به من بدهی تا به سرم بیاندازم؟ پاسخ می‌دهد نه من که نمی توانم چادرم را در انظار عمومی از سرم بردارم این جا نمی‌شود.


می‌گوید:‌ کجا می‌توانم این چادر را به سر کنم؟ پاسخ می‌دهد باید به جایی برویم که در دید نامحرم نباشیم. به جای مخصوصی می‌روند و این خانم ایرانی چادرش را به آن زن می‌دهد که به برهنگی و فساد مشهور بود. و او چادر را بر سر می‌اندازد و می‌گوید: عکس من را بیندازید تنها لحظه‌ای که در زندگی احساس آرامش کردم همین لحظه بود که در چادر بودم. عکس این خانم را با همین چادر در تمام مجلات زن زمان طاغوت منتشر کردند.(:كتاب حجاب در عصر ما).


برچسب‌ها: <-TagName->
تاريخ یک شنبه 22 بهمن 1391برچسب:حجاب , عفت , مادر , چادر,سـاعت 23:53 نويسنده پریسا کریمی| |

 

 

 

 خداوند در قرآن کریم فرموده است:

 

 

 


به مؤمنان بگو: چشم های خود را از نگاه به نامحرم فرو گیرند.(نور، ۳۰٫) 

و به زنان با ایمان بگو: چشم های خود را از نگاه به نامحرم فرو گیرند.(نور، ۳1) 

امام صادق علیه السلام: «نگاه پیاپی [به نامحرم]، بذر شهوت را در دل می افشاند و همین امر

 

برای هلاکت بیننده اش کافی است»


برچسب‌ها: <-TagName->
تاريخ یک شنبه 22 بهمن 1391برچسب:نگاه به نامحرم, نگاه , نامحرم,سـاعت 23:51 نويسنده پریسا کریمی| |

 

درد دل

مامان خوبم می دونم خیلی دوستم داری



دوست داری من رو خوشگل کنی و به همه نشونم بدی 


ولی مامانی یه کوچولو فکر کن من قراره یه انسان باشم! 


مامانی من عروسک نیستم که هرطوری لباس تنم کنی 


آرایشم کنی ، جلو همه برقصونیم ، بغل هرکسی قرارم بدی 


من رو با خودت آرایشگاه نبر ، تو به من حیا یاد بده ، پوشش 


داشتن رو یاد بده ، دفاع از خودم رو یاد بده ،کسانی که بی 


عفتی یادم بدن زیادن ،تو ...عروسک شدن واسه دل دیگران 


رو یادم نده ...خواهش می کنم به من فرصت انتخاب بده


خواهش میکنم مامانی


برچسب‌ها: <-TagName->
تاريخ یک شنبه 22 بهمن 1391برچسب:حجاب , عفت , مادر , چادر,سـاعت 23:40 نويسنده پریسا کریمی| |

 خورشید  حقیقت  همواره در آسمان  دلهای باورمند  طلوع می کند و با  حضورِ  نور،

 ظلمتهای  ضلالت  غروب می کند. از آن روز که باغبان هدایت، محمد(ص)، پای  بر

 گلستانِ هستی نهاد، با دستان الهی خود بذر حقیقت را در سرزمین وجود انسانها

 بیافشاند و معرفت را که دردانه گمشده فطرتها بود، به ارمغان آورد. 

 (عفاف وحجاب) از ارزنده‌ترین نمودهای فرهنگی، اجتماعی در تمدن ایرانی -

 اسلامی است که پیشینه آن به قبل از ورود اسلام می‌رسد، اما در فرهنگ اسلامی

 به اوج تعالی و منتهای ارزش و اعتبار خود می‌رسد

 حجاب و عفاف پدیده مذهبی - ارزشی مهمی در تعالیم اسلامی است و توجه به

 زمینه‌های فرهنگی - اجتماعی به عنوان بستر آن بسیار شایسته و لازم استد و

 اشاعه و تعمیق آن نیازمند آموزش‌های بنیادین و مداوم در خانواده، مدرسه، دانشگاه

و اجتماع است.


برچسب‌ها: <-TagName->
تاريخ یک شنبه 22 بهمن 1391برچسب:ترویج , فرهنگ , حجاب , عفاف,سـاعت 23:24 نويسنده پریسا کریمی| |

 آرشیو روزنامه های زمان انقلابجریانات و حاشیه‌های شکل گیری انقلاب اسلامی ایران، به خصوص در دی و بهمن ۵۷ بسیار زیاد، جالب و شنیدنی بوده و هست ولی متأسفانه تا به امروز استفاده کافی و کاربردی از آرشیوهای صوتی و تصویری و همچنین روزنامه‌ها و جراید آن زمان برای عموم مردم و به خصوص قشر جوان و نسل سوم انقلاب نشده است.

 

روزنامه‌ها به عنوان بزرگترین مرجع خبری و رسانه‌ای در آن زمان، نقش بسیار زیادی در پوشش خبری اتفاقات و جریانات انقلاب را بر عهده داشتند. یکی از روزنامه‌هایی که به پوشش گسترده جریانات آخرین روزهای حکومت پهلوی می‌پرداخت و می‌توان گفت به نوعی همسو با حرکت انقلابی مردم ایران بود، روزنامه اطلاعات می‌باشد… این روزنامه به عنوان قدمی ترین روزنامه در حال انتشار ایران با گزارشات و عکسهای خود نقش به سزایی در خبررسانی جریانات انقلاب اسلامی داشت. با توجه به در اختیار داشتن روزنامه اطلاعات از تاریخ ۲۶ دی ۱۳۵۷ الی ۲۸ بهمن ۱۳۵۷ [اوج حرکت و خیزش مردمی در پیروزی انقلاب] در آرشیو سایت بچه‌های قلم، صفحات اول ویژه‌نامه این روزنامه از تاریخ ۹ تا ۲۳ بهمن ۵۷ برای استفاده شما عزیزان با حجم کم و کیفیت قابل قبولی آماده شده است. این صفحات به عنوان سندی ماندگار در تاریخ رسانه‌ای مکتوب ایران اسلامی باقی خواهد ماند. انقلابی که ثمره خون هزاران شهید گلگون کفن و یاران و همفکرانشان می‌باشد.

- برای دیدن تصاویر در سایز بزرگتر روی آن کلیک کنید. – صفحات به صورتی آماده شده که فونتهای کوچکتر روزنامه نیز قابل خواندن باشد.

 

دوشنبه ۹ بهمن ۱۳۵۷

سه شنبه ۱۰ بهمن ۱۳۵۷

چهارشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۵۷

پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۵۷

شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۵۷

یکشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۵۷

دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۵۷

سه شنبه ۱۷ بهمن ۱۳۵۷

 چهارشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۵۷

 پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۵۷

 شنبه ۲۱ بهمن ۱۳۵۷

 یکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۵۷

 دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۵۷

 


برچسب‌ها: <-TagName->
تاريخ جمعه 20 بهمن 1391برچسب:آرشیو, روزنامه , زمان انقلاب, زمان, انقلاب, 22 بهمن , بهمن,سـاعت 23:27 نويسنده پریسا کریمی| |

 

هر چه مجاهد ز بندو حبس در آید

مهر فساد و ستم دگر به سر آید

.

چشم یزید زمان ز حلقه در آید

رهبر محبوب خلق از سفر آید

.

دیو چو بیرون رود فرشته در آید

دیو چو بیرون رود فرشته در آید

.

بگذرد این روزگار،تلخ تر از تلخ

بار دگر روزگار چون شکر آید

.

بگذرد این روزگار تلخ تر از تلخ

بار دگر روزگار چون شکر آید


برچسب‌ها: <-TagName->
تاريخ جمعه 20 بهمن 1391برچسب:سرود, بوی , گل, سوسن, گل سوسن , یاسمن , گل یاسمن,سـاعت 23:23 نويسنده پریسا کریمی| |

 

خورشید گل کرد

در آسمان جان ما، خورشید گل کرد

پیش از دعا ،وقت سحر ،خورشید گل کرد

چون لاله ای خونین کفن، در سینه خاک

با یاد میر کربلا،خورشید گل کرد

گل می کند از سوی مشرق،چهره روز

چون چشمه مهر و صفا،خورشید گل کرد

در مغرب شط فرات و دجله، ا ین بار

با پیک پیغام شما،خورشید گل کرد

وقتی که تیرحادثه زد بوسه بر او

در خاک سرخ نینوا،خورشید گل کرد

در دشت شب، بی روشنای کورسوئی

هنگام طوفان بلا ،خورشید گل کرد

از پشت دیوار افق ،آرام آرام…

بر پهنه ارض و سما،خورشید گل کرد

از چهره پاکش، تشعشع مو ج می زد

ب ایا دآ ندیرآشنا،خورشی دگ لکر د

در ظلمت شب، با سرود هاتف عشق

در موج موج هر صدا ،خورشید گل کرد

دیگر هراسی از هجوم شب نداریم

در آسمان جان ما،خورشید گل کرد

شاعر: اکبر بهداروند



به نام شما

زمانه قرعه نو می زند به نام شما

خوشا شما که جهان می رود به کام شما

درین هوا چه نفسها پر آتشست و خوشست

که بوی عود دل ماست در مشام شما

تنور سینه ی سوزان ما به یاد آرید

کز آتش دل ما پخته گشت خام شما

فروغ گوهری از گنجخانه ی دل ماست

چراغ صبح که بر می دمد ز بام شماست

ز صدق آینه کردار صبح خیزان بود

که نقش طلعت خورشید یافت شام شما

زمان به دست شما می دهد زمام مراد

از آنکه هست به دست خرد زمام شما

همای اوج سعادت که می گریخت زخاک

شد از امان زمین دانه چین دام شما

به زیر ران طلب زین کنید اسب مراد

که چون سمند زمین شد سپهر رام شما

به شعر سایه در آن بزمگاه آزادی

طرب کنید که پرنوش باد جام شما

شاعر: سایه ( هوشنگ ابتهاج )



شهاب ها و شب

از ظلمت رمیده خبر می دهد سحر

شب رفت و با سپیده خبر می دهد سحر

در چاه بیم،امید به ماه ندیده داشت

واینک ز مهر دیده خبر می دهد سحر

از اختر شبان، رمه شب رمید و رفت

وز رفته و رمیده خبر می دهد سحر

زنگار خورد جوشن شب ر ا به زهرخند

از تیغ آب دیده خبر می دهد سحر

باز از حریق بیشه خاکسترین فلق

آتش به جان خریده خبر می دهد سحر

ار غمز و ناز انجم و از رمز و راز شب

بس دیده و شنیده خبر می دهد سحر

نطع شبق مرصع و خنجر زمردآب

با حنجره بریده خبر می دهد سحر

بس شد شهید پرده شبها شهابها

وآن پرده ها دریده خبر می دهد سحر

آه آن پریده رنگ که بود و چه شد که ا ز او

رنگش ز رخ پریده، خبر می دهد سحر

چاووشخوان قافله روشنان ،امید!

از ظلمت رمیده خبر می دهد سحر

شاعر: مهدی اخوان ثالث (م.امید)



آفتابی دیگر

این سبکبالان که تا عرش جنون پر می کشند

آفتاب وصل را چون صبح در بر می کشند

از دم تیغ شهادت باده جوی وصلتند

نیل اگر گردد بلا،لاجرعه اش سر می کشند

هر مقام عشق را موقوف زخمی ساختند

بی سران در هفت شهر عاشقی سر می کشند

آفتابی دیگرند اینها که روز خصم را

تیره می سازند چون از کوه سر بر می کشند

عرش با فریادهاشان همنوائی می کند

تا که ا ز دل نعره الله اکبر می کشند

آذرخش خشم اینان آتش قهرخداست

بیشه زار بت پرستی را به آذر می کشند

فصل دیگر می گشایند از کتاب کربلا

عشق را با جوهر خون نقش دیگر می کشند

شاعر: ساعد باقری


برچسب‌ها: <-TagName->
تاريخ جمعه 20 بهمن 1391برچسب:شعر های, شعر, انقلابی, 22 بهمن , بهمن,سـاعت 23:13 نويسنده پریسا کریمی| |

 

 

این دهه فجر است گویی نوبهار

وین همه مهراست از او یادگار

غصه ها رفتند و افسانه شدند

ناله ها فریاد مستانه شدند

دردهه فجرامتش پیروزشد

ماه بهمن ماه جان افروزشد

فجرگویی نوبهارزندگی

چون چراغی در ره سازندگی

ماهمه دلداده ی رهبرشدیم

تا ابد او یار و ما یاورشدیم

گفته بودم قصه دارم با شما

قصه ای از ماه بهمن بچه ها…

آنچه بشنیدید برآیندگان

بازگویید تا بماند همچنان

از نهضت قاطعانه ی روح الله

شد دست ستمگران ز ایران کوتاه

با دست تهی و این همه پیروزی

لا حول و لا قوت الا بالله

دهه فجر مبارکباد.


 

امام خمینی: (من به خال لبت ای دوست گرفتار شده ام / چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم)

آیت الله خامنه ای سروده اند:

تو که خود خال لبی از چه گرفتار شدی / تو طبیب همه ای از چه تو بیمار شدی

تو که فارق شده بودی ز همه کون و مکان / دار منصور بریدی همه تن دار شدی

عشق معشوق و غم دوست بزد بر تو شرر / ای که در قول و عمل شهره بازار شدی

مسجد و مدرسه را روح و روان بخشیدی / تو که بر مسجدیان نقطه پرگار شدی

خرقه پیر خراباتی ما سیره توست / امت از گفته در بار تو هشیار شدی

واعظ شهر همه عمر بزد لاف منی / دم عیسی مسیح از تو دیدار شدی

یادی از ما بنما ای شده آسوده ز غم / ببریدی ز همه خلق و به حق یار شدی


 

در مزا رآباد شـهر نیستی / اسـتخوان زندگی پوسـیده بود

مرگ وحشت با دهان اسـلحه / اسکلت ها را دهان بوسـیده بود

دیـو در تاریکی آن سـالـها / از تن آلاله ها ، جان می گـرفت

خون سرخ شاهدان نوشیده بود / عنجه هاشان را به دندان می گرفت

آدمی افسـون شـیطان پلید، / گوسـفندان راضی از چوپانشـان

گر کسی بیدار می شد ناکهان / کشته می شـد بی صدا یا بی نشان

در چنین ظلمت شب ایران زمین / ناگهان، نـوری درخشـیدن گرفت

روح روح ا… ، جان در تن دمید / ابر رحمـت نـیز باریدن گـرفت

آمد آن آرام جان از هجرتش / گوئیا آن شب شـده صبح سـپید

مردمانـش گشـته با هم متحد / نـور ایمـان در دل آنها دمـید

مردم بیدار گشـته می شـدند / هـمصـدا با رهـبر بیـدارگر

با غریو مشــتهای لالــه ها / دیـو شـد از کاخهایش در بـدر

نورحـق تابـید در دلهـای ما / دست ها دست خدایی گشته بود

نارها گشــته اســیرنـورها / موسـم جشن رهایی گشته بود

سالگشت دیگری ازره رسـید / تهنیت ایدوسـتان، همسنگران

شادی خود را کمی قسمت کنید / سهم دارند از شـماها دیگران

دهه فجر مبارک


 

از خون سرخ بهمن سرسبز شد بهاران

اندیشه باور شد، در امتداد باران

بر صخره‏های همّت جوشیده خون غیرت

بانگ سرود و وحدت آید زچشمه ساران

و الفجر بهمن آمد، فصل شکفتن آمد

بر پهندشت باور، خالی است جای یاران

دهه فجر مبارک


 

پویا و باوقار، شهوار می رویم

استاده بر مسیر، بیدار می رویم

در باغ انقلاب، شاد و بلند و سبز

هر روز تازه تر، پر بار می رویم

دانش سلاح ما، حق است یار ما

از ذکر یاحسین سرشار می رویم

دهه فجر مبارک


 

نگین حلقه مردم

می آید از دور

با یک بغل گل

می آورد او

یک باغ سنبل

بر چهره او

لبخند پیداست

یعنی که امروز

یک روز زیباست

وقتی که آمد

لب ها شکفتند

با رهبر خود

صد نکته گفتند

آن روز رهبر

مثل نگین بود

در حلقه ما

او بهترین بود

شعر: حبیب مقیمی

امام خوش آمدی …


برچسب‌ها: <-TagName->
تاريخ جمعه 20 بهمن 1391برچسب:شعر, زیبا, 22بهمن, بهمن,سـاعت 23:7 نويسنده پریسا کریمی| |

 

سلام برتو ای مطلع فجر! ای سپیده سحر، ای انفجار نور، خوش‏آمدی

دهه فجرمبارک

.

.

.

قلب‏ها، کهکشانی از عشق خمینی می‏شود و جامی لبریز از شراب طهور پیروزی. دهه فجرمبارک

.

.

.

هرچه انقلاب اسلامی دارد از برکت مجاهدت شهدا و ایثارگران است . امام خمینی(ره)

.

.

.

اس ام اس دهه فجر ، پیامک دهه فجر ، اس ام اس ۲۲ بهمن ،

قلب‏ها، کهکشانی از عشق خمینی می‏شود و جامی لبریز از شراب طهور پیروزی . . .

دهه فجرمبارک

.

.

.

دهه فجر، خوش آمدی که با مقدمت، عطرآزادی به جای بوی باروت در فضای‏میهن اسلامی‏مان پیچید. قفس‏ها شکسته شد و نفس‏ها از زندان سینه‏هارهایی یافت. دهه فجرمبارک

.

.

.

دهه فجر، خوش آمدی که با آمدنت، سوز و سرما از شهرو دیارمان‏گریخت، برفهای بهمن با حرارت ایمان و اخلاص، آب حیات شد. دهه فجرمبارک

.

.

.

فجرآزادی! خوش آمدی که آمدنت، شرنگ مرگ به کام شاهان ریخت،سلطه را به قبرستان سلطنت‏سپرد، کنگره‏های قصر استکبار را فروریخت. دهه فجرمبارک

.

.

.

برخیز که فجر انقلاب است امروز

بیگانه صفت، خانه خراب است امروز

هر توطئه و نقشه که دشمن بکشد

از لطف خدا نقش بر آب است امروز

دهه فجرمبارک

.

.

.


فجر است و سپیده حلقه بر در زده است

روز آمده، تاج لاله بر سر زده است

با آمدن امام در کشور ما

خورشید حقیقت زافق سر زده است

دهه فجرمبارک

.

.

.

انقلاب اصیل ماجلوه ای از نهضت پر عظمت حضرت رسول ا… (ص ) است . امام خمینی(ره)

.

.

.

۲۲ بهمن بهمن در طول زندگی و برای نسلهای آینده باید سرمشق همه قرارگیرد . امام خمینی(ره)

.

.

.

اس ام اس دهه فجر ، پیامک دهه فجر ، اس ام اس ۲۲ بهمن ،

فجرآزادی! در شهر پیامبر و در مسجدالحرام، به انتظار تواند،به زادگاه خویش هم سفری کن.

.

.

.

فجر انقلاب ، دمیدن خورشید استقلال و آزادی است . امام خمینی(ره).

.

.

.

اس ام اس دهه فجر ، پیامک دهه فجر ، اس ام اس ۲۲ بهمن ،

فجر است و سپیده حلقه بر در زده است / روز آمده، تاج لاله بر سر زده است

با آمدن امام در کشور ما / خورشید حقیقت زافق سر زده است . . .

دهه فجرمبارک

.

.

.

برخیز که فجر انقلاب است امروز

بیگانه صفت، خانه خراب است امروز

هر توطئه و نقشه که دشمن بکشد

از لطف خدا نقش بر آب است امروز

دهه فجرمبارک

.

.

.

آمدی فجرآزادی! که با آمدن تو، امام آمد، امامی که بر سربیدادگران، خروش کلیم داشت و برجان امت، دم مسیح. کلامش بوی وحی‏داشت و طعم شیرین آوای انبیا.

دهه فجرمبارک

.

.

.

این اعجاز بزرگ قرن و این پیروزی بی نظیر و این جمهوری اسلامی محتاج به حفظ و نگهداری است . امام خمینی(ره)

.

.

.

همه برای امام بودند و امام برای همه و امت همراه امام برای خدا.

دهه فجرمبارک

.

.

.

از خون سرخ بهمن سرسبز شد بهاران

اندیشه باور شد، در امتداد باران

بر صخره‏های همّت جوشیده خون غیرت

بانگ سرود و وحدت آید زچشمه ساران

و الفجر بهمن آمد، فصل شکفتن آمد

بر پهندشت باور، خالی است جای یاران

دهه فجرمبارک

.

.

.

قلب‏ها، کهکشانی از عشق خمینی می‏شود و جامی لبریز از شراب طهور پیروزی

دهه فجرمبارک

.

.

.

این نعمت بزرگ الهی ( انقلاب اسلامی ) را ارزان از دست ندهید . امام خمینی(ره)

.

.

.

سلام برتو ای مطلع فجر! ای سپیده سحر، ای انفجار نور، خوش‏آمدی. دهه فجرمبارک

.

.

.


اس ام اس دهه فجر ، پیامک دهه فجر ، اس ام اس ۲۲ بهمن ،

برخیز که فجر انقلاب اسلامی امروز / بیگانه صفت، خانه خراب است امروز

هر توطئه و نقشه که دشمن بکشد / از لطف خدا نقش بر آب است امروز . . .

دهه فجرمبارک


برچسب‌ها: <-TagName->
تاريخ جمعه 20 بهمن 1391برچسب:اس ام اس, پیامک , دهه فجر , فجر,سـاعت 23:2 نويسنده پریسا کریمی| |

 تصاویر با کیفیت و تصویر زمینه های جالب از امام خمینی مخصوص دهه فجر…

 


برچسب‌ها: <-TagName->

 

وقایع ۱۲بهمن از ایام‌الله دهه فجر

 ۱۲بهمن روز ورود روح‌الله خمینی به ایران-در این روز بزرگترین استقبال تاریخ در تهران  برگزار شد؛ بطوری که طول جمعیت استقبال کننده از آیت‌الله خمینی به ۳۳ کیلومتر رسیده بود. در ساعت ۹:۵۰ دقیقه بامداد روز دوازدهم بهمن هواپیمای حامل خمینی در میان تدابیر شدید امنیتی در فرودگاه مهرآباد برزمین نشست. خمینی پس از ورود به فرودگاه و ایراد سخنرانی طبق برنامه‌ای که از قبل تنظیم شده بود عازم گورستان بهشت زهرا شد…

خمینی در میان استقبال گسترده مردم تهران در ساعت یک بعد از ظهر وارد قطعه ۱۷  که مدفن شهدای انقلاب بود شد و سخنرانی خود را ایراد نمود…

وقایع ۱۴ بهمن از ایام‌الله دهه فجر

روز شنبه ۱۴ بهمن از ایام‌الله دهه فجر در محل مدرسه شماره ۲ علوی یک مصاحبه مطبوعاتی با حضور قریب به سیصد خبرنگار ایرانی و خارجی برگزار شد که در آن ابتدا خلاصه‌ای از نظریات آیت‌الله خمینی خوانده شد؛ سپس سوالات خبرنگاران آغاز گردید  که خلاصه‌ای از پاسخ خمینی به این شرح بود:

«کاری نکنند که مردم را به جهاد دعوت کنم، اگر موقع جهاد شد می‌توانیم اسلحه  تهیه کنیم. دولت را بزودی معرفی خواهیم کرد. اعضای شورای انقلاب تعیین شده‌اند.  از ارتش می‌خواهم هرچه زودتر به ما متصل شود. ارتشیان فرزندان ما هستند، ما به  آنها محبت داریم باید به دامان ملت بیایند. قانون اساسی که تدوین شده به آراء عمومی گذاشته می‌شود تمام اتباع خارجی بطور آزاد در ایران زندگی خواهند کرد. »

وقایع روز ۱۶ بهمن از ایام‌الله دهه فجر

روز ۱۶ بهمن و تعیین دولت موقت-خمینی در روز ۱۶ بهمن طی فرمانی مهدی بازرگان را به عنوان نخست وزیر موقت تعیین و معرفی کرد. عصر همان روز در سالن سخنرانی مدرسه علوی یک مصاحبه مطبوعاتی بین‌المللی ترتیب داده شد، در این جلسه بازرگان برنامه و وظایف دولت موقت را تشریح کرد و افزود برگزاری همه  پرسی درباره تغییر رژیم، برگزاری انتخابات مجلس موسسان و انجام انتخابات مجلس  از وظایف این دولت است.

وقایع روز ۱۹ بهمن از ایام‌الله دهه فجر

روز نوزدهم بهمن ماه بزرگ‌ترین راه پیمایی انقلاب صورت گرفت. در قطعنامه پایانی راه پیمایی نخست وزیری مهدی بازرگان توسط تظاهرکنندگان تایید شد.

وقایع ۲۰ بهمن از ایام‌الله دهه فجر

 در روز ۲۰ بهمن ماه که مصادف با روز جمعه بود، مردم در دانشگاه تهران اجتماع کرده بودند تا سخنرانی رییس دولت موقت را استماع نمایند. در همین هنگام در غرب تهران درگیری شدیدی صورت گرفت؛ عده زیادی از افراد گارد شاهنشاهی به پادگان  همافران نیروی هوایی حمله بردند و به محض آغاز درگیری آنان عده زیادی از جوانان  وابسته به جناح‌های مختلف به نفع همافران وارد صحنه درگیری شدند. این درگیری  خونین ده‌ها نفر کشته و مجروح بر جای گذاشت ولی در نهایت همافران توانستند  حلقه محاصره نیروهای گارد را بشکنند.

وقایع ۲۱ بهمن از ایام‌الله دهه فجر

 روز بیست و یکم بهمن ماه روز نبرد مسلحانه همه جانبه مردم و نیروهای دولتی بود.  درگیری خونین مردم و لشگر گارد در این روز به اوج خود رسید؛ و جنگ تانک‌ها با  مردم مسلح باعث کشته و زخمی شدن صدها نفر شد. آیت‌الله خمینی تهدید کرد در  صورت عدم جلوگیری از کشتار لشگر گارد حکم جهاد خواهد داد.در اینروز چندین  کلانتری توسط گروههای مسلح مردمی تسخیر شدند که در نتیجه آن مقادیر زیادی  اسلحه به دست مردم افتاد. در همین روز فرمانداری نظامی تهران اعلامیه شماره ۴۰ را انتشار داد؛ بموجب این اعلامیه رفت و آمد مردم از ساعت ۱۶:۳۰ تا ۵ بامداد ممنوع اعلام شد. در پی اعلامیه مزبور اعلامیه دیگری صادر و منع عبور و مرور تا ساعت ۱۲ بامداد تمدید شد. مردم عملاً مقررات حکومت نظامی را باطل ساختند و تا صبح در خیابان‌ها با ایجاد حریق و راه بندان‌های متعدد مانع حرکت قوای نظامی می‌شدند.

وقایع ۲۲ بهمن از ایام‌الله دهه فجر

 ۲۲ بهمن از ایام‌الله دهه فجر ،در این روز به ترتیب زندان اوین، ساواک، سلطنت آباد،  مجلسین سنا و شورای ملی، شهربانی، ژاندارمری و ساختمان زندان کمیته مشترک  به تصرف مردم در آمد.در تسخیر شهربانی سپهبد رحیمی فرماندار نظامی تهران به  دست انقلابیون مسلح افتاد. پادگان باغشاه و دانشکده افسری، دبیرستان نظام،  زندان جمشیدیه، پادگان عشرت آباد و پادگان عباس آباد یکی پس از دیگری تسلیم  شدند و آخرین مرکزی که به تصرف درآمد رادیو و تلویزیون بود.

تصمیم شورای عالی ارتش(مقاله دهه فجر)

 ساعت ۱۰ بامداد روز ۲۲ بهمن شورای فرماندهان نیروهای مسلح در ستاد مشترک  تشکیل گردید. نظامیان حاضر در جلسه عبارت بودند از: عباس قره باغی، جعفر  شفقت، حسین فردوست، هوشنگ حاتم، ناصر مقدم، عبدالعلی نجیمی، احمدعلی  محققی، عبدالعلی بدره‌ای، امیرحسین ربیعی، کمال حبیب اللهی، عبدالمجید  معصومی، جعفر صانعی، اسدالله محسن زاده، حسین جهانبانی، محمد کاظمی،  خلیل بخشی آذر، علی محمد خواجه نوری، پرویز امینی افشار، امیر فرهنگ  خلعتبری، محمد فرزام، جلال پژمان، منوچهر خسروداد، ناصر فیروزمند، موسی  رحیمی لاریجانی، محمد رحیمی آبکناری و رضا وکیلی طباطبایی.ریاست شورای  عالی ارتش بر عهده عباس قره باغی بود. پس از گزارش فرماندهان نیروها از وضعیت  موجود بحث پیرامون همبستگی ارتش با مردم آغاز شد؛ اکثرا موافقت خود را اعلام  نمودند و سرانجام اعلامیه‌ای مبنی بر بی طرفی ارتش تهیه و بامضا رسید. پس از  تصمیم شورای عالی، ساعت یک بعد از ظهر خبر تصمیم شورای عالی ارتش در  اختیار رادیو و تلویزیون گذاشته شد. رادیو ایران برنامه عادی خود را قطع و اعلامیه را  قرائت کرد. لحظه‌ای بعد نیروهای انقلاب محوطه صدا و سیما را تصرف نمودند و خبر  سقوط رژیم سلطنتی پهلوی از صدا و سیما اعلام شد.

منبع: بیتوته


برچسب‌ها: <-TagName->

 دههٔ فجر به روزهای ۱۲ تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ گفته می‌شود که طی آن سید روح‌الله خمینی بعد از تبعید پانزده ساله در دوازدهم بهمن سال ۱۳۵۷ یه ایران وارد و در نهایت با اعلام بی‌طرفی ارتش شاهنشاهی، سلطنت پهلوی در بیست و دوم بهمن ماه منقرض شد.

دوازدهم بهمن که اولین روز شروع دهه ی فجر می باشد روزیست که بزرگترین استقبال تاریخ در تهران برگزار شد بطوری که طول جمعیت استقبال کننده از آیت‌الله خمینی به ۳۳ کیلومتر رسیده بود. در ساعت ۹:۵۰ دقیقه بامداد روز دوازدهم بهمن هواپیمای حامل خمینی در میان تدابیر شدید امنیتی در فرودگاه مهرآباد برزمین نشست. خمینی پس از ورود به فرودگاه و ایراد سخنرانی طبق برنامه‌ای که از قبل تنظیم شده بود عازم قبرستان بهشت زهرا شد…

 

خمینی در میان استقبال گسترده مردم تهران در ساعت یک بعد از ظهر وارد قطعه ۱۷ که مدفن شهدای انقلاب بود شد و سخنرانی خود را ایراد نمود.ساعت ۹ بامداد روز شنبه ۱۴ بهمن در محل مدرسه شماره ۲ علوی یک مصاحبه مطبوعاتی با حضور قریب به سیصد خبرنگار ایرانی و خارجی برگزار شد که در آن ابتدا خلاصه‌ای از نظریات آیت‌الله خمینی خوانده شد؛ سپس سوالات خبرنگاران آغاز گردید که خلاصه‌ای از پاسخ خمینی به این شرح بود:« کاری نکنند که مردم را به جهاد دعوت کنم، اگر موقع جهاد شد می‌توانیم اسلحه تهیه کنیم. دولت را بزودی معرفی خواهیم کرد. اعضای شورای انقلاب تعیین شده‌اند.

از ارتش می‌خواهم هر چه زودتر به ما متصل شود. ارتشیان فرزندان ما هستند، ما به آنها محبت داریم باید به دامان ملت بیایند. قانون اساسی که تدوین شده به آراء عمومی گذاشته می‌شود تمام اتباع خارجی بطور آزاد در ایران زندگی خواهند کرد.خمینی در روز ۱۶ بهمن طی فرمانی مهدی بازرگان را به عنوان نخست وزیر موقت تعیین و معرفی کرد. عصر همان روز در سالن سخنرانی مدرسه علوی یک مصاحبه مطبوعاتی بین‌المللی ترتیب داده شد، در این جلسه بازرگان برنامه و وظایف دولت موقت را تشریح کرد و افزود برگزاری همه پرسی درباره تغییر رژیم، برگزاری انتخابات مجلس موسسان و انجام انتخابات مجلس از وظایف این دولت است.

روز۱۹بهمن ماه بزرگ‌ترین راه پیمایی انقلاب صورت گرفت.ر قطعنامه پایانی راه پیمایی نخست وزیری مهدی بازرگان توسط تظاهرکنندگان تایید شد.در روز ۲۰ بهمن ماه که مصادف با روز جمعه بود، مردم در دانشگاه تهران اجتماع کرده بودند تا سخنرانی رییس دولت موقت را استماع نمایند. در همین هنگام در غرب تهران درگیری شدیدی صورت گرفت؛ عده زیادی از افراد گارد شاهنشاهی به پادگان همافران نیروی هوایی حمله بردند و به محض آغاز درگیری آنان عده زیادی از جوانان وابسته به جناح‌های مختلف به نفع همافران وارد صحنه درگیری شدند.

این درگیری خونین ده‌ها نفر کشته و مجروح بر جای گذاشت ولی در نهایت همافران توانستند حلقه محاصره نیروهای گارد را بشکنند. روز بیست و یکم بهمن ماه روز نبرد مسلحانه همه جانبه مردم و نیروهای دولتی بود. درگیری خونین مردم و لشکر گارد در این روز به اوج خود رسید؛ و جنگ تانک‌ها با مردم مسلح باعث کشته و زخمی شدن صدها نفر شد. آیت‌الله خمینی تهدید کرد در صورت عدم جلوگیری از کشتار لشکر گارد حکم جهاد خواهد داد. در اینروز چندین کلانتری توسط گروههای مسلح مردمی تسخیر شدند که در نتیجه آن مقادیر زیادی اسلحه به دست مردم افتاد.

در همین روز فرمانداری نظامی تهران اعلامیه شماره ۴۰ را انتشار داد؛ بموجب این اعلامیه رفت و آمد مردم از ساعت ۱۶:۳۰ تا ۵ بامداد ممنوع اعلام شد. در پی اعلامیه مزبور اعلامیه دیگری صادر و منع عبور و مرور تا ساعت ۱۲ بامداد تمدید شد. مردم عملاً مقررات حکومت نظامی را باطل ساختند و تا صبح در خیابان‌ها با ایجاد حریق و راه بندان‌های متعدد مانع حرکت قوای نظامی می‌شدند.

در این روز به ترتیب زندان اوین، ساواک، سلطنت آباد، مجلسین سنا و شورای ملی، شهربانی، ژاندارمری و ساختمان زندان کمیته مشترک به تصرف مردم در آمد.[۹] در تسخیر شهربانی سپهبد رحیمی فرماندار نظامی تهران به دست انقلابیون مسلح افتاد. پادگان باغشاه و دانشکده افسری، دبیرستان نظام، زندان جمشیدیه، پادگان عشرت آباد و پادگان عباس آباد یکی پس از دیگری تسلیم شدند و آخرین مرکزی که به تصرف درآمد رادیو و تلویزیون بود.

منبع: ویکی پدیا

 


برچسب‌ها: <-TagName->

کوچه‏ها، بوی انتظار پانزده ساله می‏دهند. آسمان ایران عقده‏های تلنبار شده‏اش را می‏گرید، خورشید از پشت ابرهای سیاه استبداد بیرون می‏آید نبض‏ها تندتر از همیشه می‏زنند، مهرآباد در انتظار هواپیمای مهربانی است که آباد خواهد ساخت ویرانی شهر ستم زده را…

مردی که می‏آید، روح خداست که در کالبد بی‏جان شهر خواهد دمید تا زندانیان استبداد ابلیس، آزاد زندگی کنند.

دیگر خیابان انقلاب جای تندیس‏های شیطانی نیست، دیگر هیچ پایی جرأت لگد کردن شکوفه‏های سبز را نخواهد داشت، دیگر هیچ دستی سیلی زدن به چهره خورشید را جرأت نخواهد کرد، دیگر هیچ پنجه‏ای جسارت خراشیدن گونه آفتاب را به خود نخواهد داد.

و ایران سرزمین آزادگی خواهد شد وقتی آزاد مردی از تبار آفتاب، کسی که قله‏های استبداد پایمال صلابتش شده‏اند، پرچم آزادی را بر فراز قله استقلال به اهتزاز درآورد، تا جمهوری اسلامی از گلستان خون‏های راه آزادی به عمر نشیند.

و آفتاب چهره می‏گستراند بر ابری‏ترین آسمان تاریخ، آفتاب می‏تابد تا قطب‏های تحکم را مذاب کند،

آفتاب می‏تابد تا جوانه‏های انقلاب ریشه بگیرند، آفتاب می‏تابد تا آسمان ایران را سیاهی ابرها تاریک نسازند و آفتاب می‏وزد تا … .

ای چشم‏های ابلیس نشان؛ ای میله‏های سرد تحکم؛ ای زنجیرهای دو هزار ساله‏ای که بر بدن درختان سبز زخم زدید؛ ای پنجه‏هایی که صورت جوانه‏ها را خراشیدید؛ ای ابرهایی که سیل ستم را فرو ریختید تا شهر ما را خراب آباد سازید؛ اینک نقطه پایان شماست.

اینک ما می‏رویم با کوله باری از عشق تا قلّه آرمان‏های پیر جماران را فتح کنیم. 


برچسب‌ها: <-TagName->

 

 

چه بودی؟

شعله‏ای باستانی

پشت پلک خاک و خاکستر

و شب بر تو پرده‏ای سنگی کشیده بود

ماه بر حجم پنهانت نمی‏تابید

و آفتاب، پیدایت نمی‏کرد

ای نهفته از چشم‏های زندگی!

ای جاری در لایه‏های فراموشی!

چه قدر بی‏تو در انجماد سرما و سکوت

دهه‏ها و سده‏ها بی‏تپش گذشتند

چه توفان‏هایی از نَفَس افتاد

و بادیه‏ها در پرده‏های غبار خفتند؛

با اسبان و سواران شرزه.

ای عطش به استخوان رسیده!…

ای شعله‏ی ابدی!

ای چراغ متروک در دهلیزهای هزار توی زمان!

ای فریباتر از آرزو در چشم‏های خسته‏ی تردید!

زندانیِ تحکّم تاریخ؛ در برج‏های تاج‏ها و تاراج‏ها!

ببین! این نقب‏های مانده به جا از سالیان دور؛

در کوه‏ها و صخره‏ها

عرق ریزان روح اجداد من است

به دنبال نشانی از تو

و استخوان‏ها و تیشه‏های پوسیده‏ی آنان؛

در گورستان‏های متروک تاریخ

دلیل آشکار مدّعا

چه بسیار کودکانِ قرون در حسرت دیدارت

فوج‏فوج پیر شدند

پیران، قالب تهی کردند

و جوانان از کُشته پشته ساختند

امّا ای آفتاب پنهان! برنیامدی

آه! چه روزهای کسالت‏باری تو را به زمزمه گریستیم در زمین

که آسمان از ابر اندوه پُر شد؛

امّا از پشت پلک خاک و خاکستر سر بر نکردی

نگاه غرّش مردی از تبار محمّد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم

تمام بُغض تاریخ را ترکاند

غریوش، میدان‏گاه‏های شهر را متراکم ساخت

و زمزمه‏های ما جرأت بروز یافت

پس آن گاه، مُشت و درفش، مقابل گشت

و تن و تانک پنجه در پنجه‏ی هم، مرگ و زندگی را آزمودند

و ما به رغم هر شکست، تکثیر شدیم؛ چون نور

و خطّ خونمان

سنگی شد و دژهای شیشه‏ای دژخیمان را شکست و گشود.

حُباب گُنده‏ی «طاغوت» ترکید

و «شیطان بزرگ» چون گرگ نعره کشید؛ یأس آلود

دنیای خواب آلود، آهسته گوش خواباند

و سراسیمه از جا جهید

زلزله‏ای در ارکان هستی در افتاده بود!

و ما یکصدا فریاد می‏زدیم:

آنک، آفتاب پنهان!

آنک، شعله‏ی تنیده در خاک و خاکستر!

آنک …

خورشید، به تماشای «انفجار نور»

دستانش را سایه‏بان چشمانش ساخته بود

ما بغض‏آلوده تکرار می‏کردیم:

«در بهار آزادی، جای شهدا خالی»

و شهیدان، به هلهله می‏خواندند:

بهمن!

امید باستانی میهن!

خوش آمدی!

مردی که …

در قحط‏سالی عاطفه و فریاد، در شبی که جغدان و خفّاشان نفیر می‏زدند و سکوت و سیاهی بر گستره‏ی زندگی‏ها سایه افکنده، مردی آمد که در خشکسالی حنجره‏ها بذر فریاد می‏افشاند و با تیغی از امید و ایمان، پرده‏های ضخیم ظلمت را چاک می‏زد. مردی آمد؛ ردایی از آفتاب بر دوش و عصایی از توکّل بر کف.

مردی که با ضربان قلب همه‏ی گنجشک‏ها و نگاه معصوم کبوتران زیسته بود و هم‏نوای قناریان قفس، آوای غریبانه و سوگوارانه سر داده بود. مردی آمد که طعم باران داشت، بوی نسیم سحرگاهان می‏داد و هر شب را مثل خورشید، بی‏دمی پلک برهم‏زدن، در انتظار سپیده نشسته بود.

مردی آمد که خواهش رُستن را در همه‏ی سبزه‏های نارسته و گل‏های ناشکفته می‏خواند. مردی که در سوگواری همه‏ی نخل‏های سربریده شریک بود و هر روز به هزار شاخه‏ی شکسته تسلیت می‏گفت.

مردی که ۲۳ بهار زمین را می‏شناخت و خاطره‏ی تلخ ۲۵۰۰ شب یلدایی را چشیده بود.

مردی آمد که در بدری‏های پیامبر و غربت و تنهایی علی را در اشک‏های تلخ شبانه، به تلخی گریسته بود. مردی که پا به پای قافله‏ی کودکان کربلا دویده و با ۷۲ سر، از کوچه‏های کوفه و شام گذشته بود. مردی که مزار گمشده‏ی بقیع را می‏شناخت. او به انتشار سپیده آمده بود. آمده بود تا شیرازه‏ی گسسته‏ی حقیقت را نظام بخشد و مظلوم غریبی را که بر دار نیزه‏ها آویخته مانده بود و همنفس مردگانش ساخته بودند به متن زندگی و حیات بازآورد.

مردی آمد که با ۱۱۴ سوره زیسته بود و ۶۶۶۶ آیه را در روشنای ذهنش، زلال و زنده و زیبا جاری ساخته بود. مردی که مأذنه‏های مغموم و مساجد مخروب و کاخ‏های معمور را با نگاهی همه اشک، می‏دید و بر نمی‏تابید و بازی و بازیچه شدن‏ها و تمسخر همه‏ی حقیقت‏ها را طاقت نمی‏آورد.

مردی که در یازده رکعت شبانه در لرزش مداوم شانه‏ها، تا انتهای تذلل پیش می‏رفت و در رکعتان عشق پیش روی همه‏ی ستم و شقاوت، بی‏هیچ لرزش و اضطرابی، هر چه خشم و فریاد بود شلیک می‏کرد.

مردی آمد که به تحریم سکوت و به وجوب خروش ایمان داشت.

مردی آمد با روح گردباد، با اندیشه‏ی آفتاب، با آرمان باران، مردی که همزاد موج و همسایه‏ی توفان بود. او که آمد، تندیس‏های ایستاده‏ی ستم، شکست و نقش سیاه فساد و غبار دیرینه‏ی باطل، در فواره‏ی خون شهیدان فروخوابید و آسمان شفاف و شسته، در حجم پرواز پرندگان رها شد. وقتی آمد، سی میلیون قلب، گرد منظومه‏ی وجودش چرخید و ۶۰ هزار آغوش سرخ در بی‏تابی سبز خویش به میزبانیش گشوده شد.

وقتی آمد، در آن سوی خندق، همه‏ی کفر در زیر ذوالفقار دست و پا می‏زد و خیبر مخوف تزویر فرو می‏ریخت. وقتی آمد، همه‏ی زمینیان، هم‏نوا با خویش، زمزمه‏ی دلنشین فرشتگان را می‏شنیدند که سرود مبارک «خمینی ای امام» می‏خواندند و در پایکوبی ذرّه‏ها و دست افشانی درختان و ازدحام اشک‏ها و لبخندها، به حضور آفتاب خوش آمد می‏گفتند.

وقتی آمد، دیگر کسی به احترام سیاهی برنمی‏خاست و حرمت بی‏حرمتان پاس نمی‏داشت.

وقتی آمد، خدا را در دسترس همگان گذاشت، صداقت را تکثیر کرد. و سی جزء قرآن را با قلب‏ها شیرازه گرفت. وقتی آمد، یک جلد نهج‏البلاغه به همه‏ی زبان‏ها و دو جفت نگاه به چشمان بی‏سو و بی‏فروغ بخشید.

وقتی آمد، به جان‏ها فرمان آمده باش داد. خود در هشت خوان خطر و یازده عقبه و صدها گردنه، پا به پای قافله پیش آمد و تا لحظه‏ی آرمیدنِ ناگزیر، دمی قرار و آرام نشناخت و آنگاه که همراهان سوگوار را به شوق پروازی که هماره بی‏تابش بود، تنها گذاشت؛ به باغبانی لاله‏هایی پرداخت که خود با دست خویش در خاک حاصلخیز عشق کاشته بود.

اینک او، در انتهای جاده، کمی آنطرف‏تر از آسمان، ایستاده است و به همه‏ی آنان که راه می‏جویند و راه می‏پویند جاده را نشان می‏دهد و خطرگاه‏ها را می‏نمایاند و کدام رهنورد است که پژواک صدایش در گوش و سر انگشت هدایت او فراپیش داشته باشد و لذّت یافتن و حلاوت رسیدن را نچشد؟

 

 


برچسب‌ها: <-TagName->

 

 

امام آمد!» این بود خوشایندترین مژده‏ی زمستان پنجاه و هفت. این بود نویدی گواراتر از بهار، که سرمای بهمن‏ماه را به گرمی روزهای شهریور پیوند می‏زد و طعم خوش سیب‏های تجلّی را به حلق درختان خشک می‏چشاند.

با آمدنش، بهار خانه‏هامان را در زَد و شکوفه‏ها، درختانِ خشک را عروس کردند؛ قطره‏ها، راه اقیانوس را یافتند و به بی‏کرانه‏ی آن پیوستند. تاریخ، این تماشاگر همیشه‏ی پیکار زورمندان و ضعیفان، بی‏همتایی او را فریاد زد و اندیشه، این مونس هماره‏ی آدمی، به ژرفای او متحیرانه درنگریست…

این، او بود که ابراهیم‏وار، تبر به دوش گرفت و بُت‏های زمانه را در هم شکست. هم او بود که آتش ستم را بَر ایمان گلستان ساخت. هم او بود که با قیامی چنین، کره‏ی زمین را عکسِ جهتِ چرخشِ همیشگی‏اش چرخاند و آفتابِ وجودش، تابشی دیگرگونه را بر سرزمین پهناور ایران آغاز کرد. هم او بود که آمدنش، مدینه را فرا یاد می‏آورد و روزهای آغازین حضور پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم را. هم او بود که کالبد مرده‏ی زمان را «روح اللّه‏» شد و مقتدای مردمانی از حقیقت «فَانَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغالِبُونَ». هم او بود که باوراند، «دیو چو بیرون رود فرشته درآید.» را.

وقتی که آمد، «تُعِزُّ من تَشاء» معنا گرفت و سینه‏های مردم، پر از هوای پاک «هیهات من الذلة» شد. او که آمد، «عاشورا» در رگ‏های قیام، خون تازه دمید و سراسر ایران، «کربلا» شد. هر که بت در آستین داشت، رسوا شد و هر که را«لباسُ التَّقوی» به بَر بود، عزّت یافت.

یعقوب‏های انتظار، آن روز به استقبال یوسف خود آمده بودند؛ با دسته‏های گل و دل‏هایی مشتاق تا طعم خوش «جاء الحق و زهق الباطل» را حس کنند.

اکنون، ایران یاد خوش روزهای پرطروات «روح اللّه‏» را زنده نگه می‏دارد.

 

عطر دل‏انگیز حضور، می‏وزد. به گمانم، بهار، در راه است. این را از آوازِ خوش پرنده‏ها فهمیدم؛ از آسمان که از همیشه آبی‏تر است، از رود، که عاشقانه به پیشواز می‏رود، از گرمای دلپذیری که خواب یخیِ، کوچه و خیابان را شکسته است و از فرارِ دزدانه‏ی برف‏هایِ روی دیوار، که از شرم حضور، قطره قطره، می‏گریزد!

من این راز را از انتظار شیرینی که در کوچه کوچه‏ی نگاهِ شهر، قدم می‏زند، دریافتم. بهار، در راه راست و آمدنش این بار حتمی است! می‏توان این اتّفاق را، از بی‏تابیِ لحظه‏هایی که برای درک حضورش، دقیقه شماری می‏کنند، فهمید!

ای باغ پاییززده‏ی تاریخ! پلک بگشا و کوچ زمستان را به تماشا بنشین؛ نفس بکش و ریه‏هایت را از بوی بهار لبریز کن؛ قیام کن و با تمامِ سروْهایت، بازگشتِ بهار را جشن بگیر!

امروز، روزِ به گُل نشستنِ غنچه‏های پرپرِ توست. قیام کن و برف‏های تعلّق را از شانه‏هایت، بتکان! دیگر جسارتِ هیچ دستی، برای قطع نهال‏های کوچک، قد نخواهد کشید و گل‏های نورس و نوشکفته‏ات را نخواهد چید! دیگر قیام سبز هیچ جوانه‏ای در خاک مدفون نخواهد شد و هیچ گیاهی به جرم رویش، محکوم!

پلک بگشا، نفس بکش؛ باغ کوچکم و قشنگم ـ وطن ـ!

بلند شو و لحظه لحظه شکوفایی‏ات را ـ با گل و لبخند ـ به تماشا، بنشین.

خوش باش! که از این لحظه به بعد، صدای هیچ «کلاغی»، دِل شاخه‏هایت را نخواهد لرزاند و آهنگ قدم‏های هیچ «تَبری»، آرامش درختانت را نخواهد آشفت!

این رایحه‏ی نفس‏های “مسیحاییِ” بهار است که در تار و پود جانت می‏پیچد و زندگی را میهمان پیکرت می‏کند؛ تا برای همیشه، باقی بمانی و تقدیرت، تا ابد، شکوفایی و بالندگی باشد!

 

 


برچسب‌ها: <-TagName->

 

«ده روز»
 
بهمن؟ زمستان؟
 
ده روز آفتاب؛ نه، ده روزِ شروعِ آفتاب و از آن پس، همیشه آفتابی؟!
 
برف روی زمین بود؛ سرد بود.
 
یادش به خیر، همیشه می‏خندید؛
 
همان که کوچه را به نامش کرده‏اند؛ برادرم را می‏گویم.
 
غروب بود. دست‏هایش رنگی بود و لباسش خاکی، روی دیوارها شعار می‏نوشت، کوچه به کوچه، دیوار به دیوار؛ همکلاسیم را می‏گویم. غروب که می‏شد، با یک رنگِ سرخ راه می‏افتاد توی کوچه‏ها و به در و دیوار، شعار می‏نوشت و همیشه دست‏هایش رنگی بود. آن‏روز غروب هم دست‏هایش مثل همیشه سرخ رنگ بود و پایش هم سرخ رنگ؛ امّا سرخی پایش از رنگ نبود…
 
«عاقبت، ابرها کنار خواهند رفت»؛ این را برادرم می‏گفت و همان همکلاسیم، که همیشه روی تخته سیاه، کلمه‏ی شاه را وارونه می‏نوشت. «یوغِ دو هزار ساله، عاقبت ده روزه فروریخت» این را هم پدرم می‏گفت؛ در حالی‏که اشک می‏ریخت و خاکِ تازه آب خورده‏ی برادرم را می‏بوسید. یادم است حرارت خون، همه‏ی برف‏ها را آب کرده بود. بی‏شک بهار بود نه زمستان.
 
چه روزهای روشنی بود این ده روز؛ ده روزِ خون و خورشید، آب و سنگ، گلوله و سینه. ده روزِ انفجار، انفجارِ نور. روزهایی که جماران، پدر پیرِ خود را بازیافت. و میله‏ها شکسته شد و از دیوار حصارها، حریم ساختیم. دیگر میدان انقلاب، مجسّمه‏ی هیچ ابلیسی را در خود نمی‏پذیرد؛ که ما تندیس همه‏ی تن‏ها را پایین کشیده‏ ایم. دیگر هیچ زنجیری بر دست‏هایمان نخواهد نشست؛ که قطورترین زنجیرها را گسسته‏ایم. بگذار همه‏ی دنیا ما را از خود براند! ما برای ایستادن، زین پس تکیه بر زانوی خود می‏زنیم.
مجالِ پرواز، همیشگی نیست. پس خوشا به حال آنان‏که چون دروازه‏ی آسمان را گشوده یافتند، بی‏تردید بال گشودند و تا فراسوی درهای بهشت، یک نَفَس کوچیدند. آزادی قیمتی دارد که باید پرداخت. «گر همسفر عشق شدی مرد سفر باش». بی‏شک: آنان که پای در این سفر نهادند، جاودان شدند و نزد خدای خویش، روزی می‏خورند.

 

 


برچسب‌ها: <-TagName->

 

 

 

نبض نگاه‏ها تند می‏زد؛ امّا زمان در آستانه‏ی توقف بود.

 

تمام چشم‏ها، آسمان را دور می‏زدند؛ تا همای سعادت بر سریرِ صداقت، فرود آید. انتظار دیرینه‏ی نگاه‏ها، هرگونه تأخیر را قبول نداشت و تاریخ، در انتظار جشنی به وسعت آزادی بود.

 

او می‏آمد؛ تا جاده‏های سبز، آماده‏ی تماشا شوند؛ تماشای بهار، تماشای روزهای بی‏غبار.

 

او می‏آمد؛ از فراز ابرها، سرشار از نور و لبریز از عشق؛ آمدنش نوید آزادی بود؛ نوید روزهای آفتابی، نوید پنجره‏های باز باز باز …

 

 

وقتی او نبود، خورشید اشتیاق نورافشانی نداشت و پنجره‏ها از تماشا محروم بودند.

 

روزگار، روزگارِ تارهای سیاه بود؛ تنیده بر قامت آزادی. اهریمن، مشاطه‏وار، خود را در آیینه‏ی «کورش» به تماشا ایستاده بود؛ آیینه‏ای که قامت‏های حقیر را، هیچ‏گاه تحمّل نمی‏کرد.

 

یاران آفتاب، در سیاه‏چال‏ها به دنبال روزنه‏ای بودند که نگاه سبز خود را به آن عادت بدهند و مردان حماسه و عشق، در انتظار فرصتی، تا شور حسینی علیه‏السلام را در قیام خمینی رحمه‏الله تجلّی بخشند.

 

…انتظارها به سرآمده بود و «فرودگاه مهرآباد»، سرشار از تبسّمِ عشق و ترنّم مِهر، به قدم‏های آفتاب بوسه می‏زد.

 

عطر گل‏های سرخ، با سرودهای سبز آمیخته شده بود. چشمه‏ها، جاری، درختان، بهاری و پرستوها، محو بی‏قراری بودند. آن‏چه از نگاه‏ها می‏تراوید، امید بود و شادی، صداقت و اشتیاق.

 

دست‏ها بوی گل می‏داد و دل‏ها بوی خدا.

 

هرکس به آسانی می‏توانست پنجره را باز کند و آزادی را با تمام وجود لمس نماید.

 

امام رحمه‏الله به «استقلال» و «آزادی»، عظمت بخشید؛ تا در کنار «جمهوری‏اسلامی»، نشان دهنده‏ی آرمانی‏ترین مکتب انسان باشند. خاطره‏ی حضورش، مقدس‏ترین تصویر انقلاب در قاب دل‏هاست.

یاد آن گرامی‏ترین، گرامی باد.

 

 


برچسب‌ها: <-TagName->

 

سکوت طاغوت شب و تابش دلفریب ماه و طنازی ستاره‏های دروغین، روی به عدم نهاد.

شام سیاه هجران به سر رسید و سپیده‏های وصل یاران، از افق ایران بردمید.

«مهرآباد»، با آغوشی پرمهر، با فرشی از گل‏های محمدی، میزبان مردی از جنس نور و از تبار یاس بود؛ مردی آسمانی و بزرگ، با اندیشه‏ای سبز و با کوله‏باری از محنت غربت بر دوش.

مژده ای دل که مسیحا نفسی می‏آید

که از انفاس خوشش بوی کسی می‏آید

اینک، خیابان‏ها را با عطر و گلاب شسته‏ایم و کوچه‏ها را آذین بسته‏ایم؛ همای سعادت می‏آید و بهار را با دامن دامن سبزی و ترنم و طراوت به ارمغان می‏آورد…

خنکای نسیم خوش عطری از بهشت زهرا می‏وزد، بذر هدایت و نصرت در سینه‏های آسمانی می‏پاشد و سینه‏ها، روشن از کهکشان عشق می‏شود.

قلب‏ها در قفس سینه پرپر می‏زند و نفس‏ها به شماره می‏افتد و چشم‏های بی‏قرار و منتظر، به آسمان دوخته شده‏اند.

نبض زمان از حرکت بازمی‏ایستد و به تماشای شکوهِ روزگاری جاودانه می‏نشیند.

… مردی می‏آید؛ خسته از سال‏ها رنج فراق، با دلی پرامید و عزمی راسخ، با قدم‏هایی استوار و قامتی باصلابت و کوله‏باری از آزادی بر دوش.

می‏آید و چون خورشیدی تابان، بر سایه‏ی شوم ابلیس می‏تازد.

می‏آید و عَلَم فتح و پیروزی را افراشته می‏کند: «نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِیبٌ».

می‏آید و آسمان دل‏ها را، از زیورِ معرفت و ایمان لبریز می‏کند و ریشه‏ی ظلم و ستم و تباهی را، با روشنیِ نگاه مقتدرش می‏خشکاند.

می‏آید؛ با لب‏های تشنه‏ی دیدار، در پی عطش طولانی و سوزان هجران، از زلال حیات‏بخش حضورش سیراب شوند.

می‏آید؛ تا دمی مسیحایی و عصایی موسایی در دست پرچم و رهایی و پیروزی بر دوش.

آب زنید راه را هین که نگار می‏رسد

مژده دهید باغ را بوی بهار می‏رسد

اینک، آغوش گشوده‏ایم تا به استقبال فجر آفرین بی بدیل نهضت برویم؛ مردی که وارث رسالت بود و مفسر راستین ولایت؛ حضورش قصیده‏ی بلند آزادی بود و شعر زیبای معرفت؛ سخنش، مرهمی بر دل‏های دردمندِ عاشق بود و پیکانی بر قلب ستم پیشگان؛ قلمش، ذوالفقاری بود بر فرق نفاق و کفر؛ و گام هایش، استوار بود و بت شکن. از تلالو نگاهش، امید شکوفه می‏زد و آرزو بال و پر می‏گشود.

امام، خورشید زادی بود که از نَفَسش سپیده می‏تراوید و از کلامش نور زندگانی می‏بارید؛ مردی که در قنوتش، قنات بزرگواری جاری بود.

«دهه‏ی فجر»، تجلی شکوهمند حماسه و سرافرازی ملتی است که در عصر اسارت انسان و در روزگار قحطی انسانیت، صفحه‏ای زرین در تاریخ حیات طیبه آدمی گشود و صلای خداخواهی، معنویت، آزادی، استقلال و اسلام خواهی را در گوش جان جهانیان طنین انداز کرد.

«دهه‏ی فجر»، یاد آور روزی است که آن سوار سرافراز از راه رسید و در حالی که پرچم هماره پیروز ولایت را به دست داشت، عرصه‏ی زمین و زمان را نور باران کرد. به راستی! او از دیار ایمان و یقین آمده بود؛ تا به حکومت ظلم و ظلمت پایان دهد.

روح خدا که قامت بر افراشته‏ی ولایت بود، لباس عزت و کرامت، بر اندام موزون ولایت پوشاند.

سلام خدا بر آن روح ریحان، خمینی بزرگ که همه عزت و کرامتش از خدا بود.

قسم به شکافتن نور، آن گاه که خورشید، جان سرخش را در طبق ایثار می‏نهد. قسم به تکه تکه شدن تاریکی، آن هنگام که «روز» از آغوش سرخ صبحگاه پیروزی متولّد می‏شود. قسم به «خون»، وقتی که به ستیزه بر می‏خیزد با شمشیر. قسم به انسان، وقتی که به مقام حقیقی خود ـ خلیفة الهی ـ باز می‏گردد و پروردگارش را به ذکر دوباره‏ی «احسن الخالقین» می‏خواند.

قسم به توفان، آن گاه که با هزاران جانِ به زلال حقیقت رسیده، می‏خروشد و خشمگنانه به تلاطم در می‏آید.

قسم به تلاطم، آن گاه که تزلزل می‏آفریند در دل کاخ‏ها و کاخ‏نشین‏ها.

قسم به «مرد»، آن گاه که مطمئن و آگاه، کتاب عشق را می‏بوسد، فریاد حماسه بر لب جاری می‏کند، و کفن حقیقت بر تن، پای در میدانگاه مبارزه می‏نهد.

قسم به عشق، قسم به عشق، آن گاه که دست انسان را می‏گیرد و می‏برد به اوج یقین و آن گاه شعله‏ور می‏شود در روح نیم جانِ یک ملت و آن‏گاه که حماسه را بر لب‏های عاشق جاری می‏سازد تا از انسان، نامی دوباره بسازد.

و قسم به نور، آن‏گاه که شکافته شود و تن زمخت تاریکی را، تکه تکه به بایگانی تاریخ بسپرد.

و قسم به حقیقت مردی که جهان را زیر پروبال ایمان خویش گرفت. و قسم بر بهمن جاودانِ خونین! «والفجر و لیالٍ عشر»!!


برچسب‌ها: <-TagName->

 آرشیو تصاویر زیبا و خاطره انگیز از ورود امام خمینی به وطن…  

 


برچسب‌ها: <-TagName->

Islamic-GHaleb